آیا مردم عادی، یا همان نافیلسوفان، لازم است که حتما از فلسفه سر دربیاورند؟

اولین‌بار که رسما با فلسفه دم‌خور شدم زمانی بود که داشتم برای کنکور درس می‌خواندم و به آن مناسبت نشستم و هر چهار کتاب “بینش اسلامی” (یا “تعلیمات دینی” یا … چیزی شبیه به این) سال‌های دبیرستان را پشت سر هم خواندم. یادم می‌آید در آن زمان نظم منطقی مطالب و ساختاری که این کتاب‌ها بصورت “آجر به آجر” مبانی فلسفه اسلامی را با آن ساخته بودند و بالا برده بودند برایم بسیار جذاب بود. و جالب اینکه هیچوقت در طول چهار سال دبیرستان و ساعت‌ها نشستن بر سر کلاس‌های تعلیمات دینی متوجه این نظم و ساختار و به هم‌پیوستگی نشده بودم.

یادم می‌آید همان زمان وقتی، هیجان‌زده، با یکی از اقوام در مورد این خصوصیت کتاب‌های درسی‌مان صحبت کردم او گفت: “خب این خاصیت تمامی مکاتب فلسفی است و اصول اولیه هرکدام‌شان را که مطالعه کنی می‌بینی که مفاهیم همین‌قدر محکم و ساخت‌یافته بر روی دوش هم سوار شده و بالا رفته‌اند تا ستون‌های آن مکتب را بسازند.” بعدتر دیدم در “معارف اسلامی” دانشگاه هم طراحان تلاش کرده‌اند همان مسیر را ادامه بدهند، اما خودمانیم کار به نظر من به جذابی کتاب‌های دبیرستان از آب درنیامده بود و ماجرای حرکت جوهری و حرکت در جوهر و … فلسفه صدرایی دیگر برای ما نافیلسوفان زیاده از حد غلیظ شده بود!
فکر می‌کنم در اواسط دوره دانشجویی بود که “دنیای سوفی” را خواندم و رسما شیفته فلسفه شدم. این شیفتگی البته باعث نشد که حجم مطالعات فلسفی‌ام افزایش پیدا کند اما مطمئنا حجم خرید کتاب‌های فلسفی‌ام را بالا برد!

اگر تجربه‌ی ساختن یک پازل یا سر هم کردن مکعب روبیک یا از آن بالاتر بازی کردن شطرنج را پشت سر گذاشته باشید می‌دانید که در هریک از این تجربه‌ها زمانی هست که ناگهان “قاعده بازی” را درک می‌کنید و از آن نقطه به بعد است که هریک از این “ورزش‌های فکری” برایتان لذت دیگری پیدا می‌کنند، چون حالا دیگر شما آنها را “بلد هستید”. به نظر من فلسفه هم یک چنین خاصیتی دارد. و مثل هر چیز دیگری که وقتی یادش می‌گیری برایت لذتبخش می‌شود، وقتی راه و رسم فلسفه را می‌آموزی فکر کردن برایت مفرح می‌شود. یاد می‌گیری که نظریات یا ادعاهایت باید با عقل و منطق جور در بیایند، پس تلاش می‌کنی که ایرادات آنها را برطرف کنی (یا اگر برطرف نمی‌شوند، دست از آنها بشویی!) و می‌آموزی که هر حرف و نظری را همینطوری نپذیری و قبلا ماجرا را با عقل‌ات (که انشاالله سلیم است) بسنجی.

اگر دوباره به آن سوال اول مطلب بازگردیم باید عرض کنم که پاسخ من به آن پرسش مطمئنا مثبت است. به نظر من هر نافیلسوفی باید یک چیزهایی از فلسفه بداند. برای همین است که همچنان کتاب فلسفه می‌خرم و برای همین است که این فهرست را سر هم کرده‌ام:

و فلسفه با “دنیای سوفی” آغاز می‌شود!
کتاب جزو فهرست کتابهای “اگه نخوانی نصف عمرت برفناست!” من است. این را البته فقط من نمی‌گویم! هرجایی که روی اینترنت به دنبال موضوع “فلسفه برای نافیلسوفان” سرک بکشید بی برو برگرد این کتاب را جزو ادبیات لازم برای مطالعه نافیلسوفان علاقمند به فلسفه توصیه کرده‌اند.
آنچه که “دنیای سوفی” را در جایگاه جهانی‌اش برجسته می‌کند پرداختن به تاریخ فلسفه نیست (در همین فهرست جمع‌ و جور ما نیم دوجین کتاب‌ها درباره تاریخ فلسفه هستند!) خط داستانی “دنیای سوفی” و فراز نهایی آن که هم داستان را به سرانجام می‌رساند و هم “ضربه‌ای فلسفی” به خواننده‌ی مبتدی‌اش وارد می‌کند به نظر من مهم‌ترین ویژگی این کتاب است.

ادامه مطلب را در آدرس http://www.jireyeketab.com/BookLists/BookListsf/List-Philosophy.asp بخوانید .

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *